هبوط
خدایا...!
به روی سیل گشادیم راه خانه خویش
به دست برق سپردیم آشیانه خویش
مرا چه حد که زنم بوسه آستین تورا
همین قدر ، تو مرانم زآستانه خویش
تمام شد. همیشه همینطور بوده. همیشه میبرندت بهشت و برت میگردانند. تا بوده قصه همین بوده.. قصهی آدم و هبوط. قصهی آدم و سرگشتگیها، قصهی آدم و بیقراریها، قصهی آدم و دلتنگیهایی که تمام نمیشوند، هر چند.. تو نزدیکتر باشی از رگ گردن به او....